گرگ پیر. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) : ز بیم سکه و نیروی شمشیر هراسان شد کهن گرگ از جوان شیر. نظامی. ، کنایه از دنیاست. (آنندراج). دنیا و فلک و گردون. (ناظم الاطباء) : تیرباران سحر دارم سپر چون نفکند این کهن گرگ خشن بارانی از غوغای من. خاقانی
گرگ پیر. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) : ز بیم سکه و نیروی شمشیر هراسان شد کهن گرگ از جوان شیر. نظامی. ، کنایه از دنیاست. (آنندراج). دنیا و فلک و گردون. (ناظم الاطباء) : تیرباران سحر دارم سپر چون نفکند این کهن گرگ خشن بارانی از غوغای من. خاقانی
فرش قدیمی. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (برهان) (آنندراج). کنایه از زمین. ارض. (فرهنگ فارسی معین) : جای و علفش نه زین کهن فرش از خوشۀ چرخ و گوشۀ عرش. خاقانی (تحفهالعراقین، از فرهنگ فارسی معین)
فرش قدیمی. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (برهان) (آنندراج). کنایه از زمین. ارض. (فرهنگ فارسی معین) : جای و علفش نه زین کهن فرش از خوشۀ چرخ و گوشۀ عرش. خاقانی (تحفهالعراقین، از فرهنگ فارسی معین)
آنچه اشیاءرا کهنه و فرسوده کند. کهنه کننده. فرساینده. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات) : کهنه گر است این زمان، عمر ابد مجو در آن مرتع عمر خلد را، خارج این زمانه کن. مولوی (کلیات شمس ایضاً)
آنچه اشیاءرا کهنه و فرسوده کند. کهنه کننده. فرساینده. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات) : کهنه گر است این زمان، عمر ابد مجو در آن مرتع عمر خلد را، خارج این زمانه کن. مولوی (کلیات شمس ایضاً)
کنایه از کسی یا چیزی که در جایی باشد واز آن برآمدن نتواند. (آنندراج). کسی یا چیزی که درجایی باشد و از آن نتواند خیزد. (فرهنگ فارسی معین). اسب یا آدمی که لنگی او مزمن و کهنه باشد. (گنجینۀ گنجوی ص 128). که از دیرباز لنگ باشد: سمندر چو پروانه آتش رو است ولیک این کهن لنگ و آن خوش رو است. نظامی (از آنندراج). فلک با اینهمه ناموس و نیرنگ شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ. نظامی (از آنندراج). نفس بردار از این نای گلوتنگ گره بگشای از این پای کهن لنگ. نظامی. برای دفع این دزد کهن لنگ فلاخن وار خواهم یک بغل سنگ. محمدصالح رافع (از آنندراج)
کنایه از کسی یا چیزی که در جایی باشد واز آن برآمدن نتواند. (آنندراج). کسی یا چیزی که درجایی باشد و از آن نتواند خیزد. (فرهنگ فارسی معین). اسب یا آدمی که لنگی او مزمن و کهنه باشد. (گنجینۀ گنجوی ص 128). که از دیرباز لنگ باشد: سمندر چو پروانه آتش رو است ولیک این کهن لنگ و آن خوش رو است. نظامی (از آنندراج). فلک با اینهمه ناموس و نیرنگ شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ. نظامی (از آنندراج). نفس بردار از این نای گلوتنگ گره بگشای از این پای کهن لنگ. نظامی. برای دفع این دزد کهن لنگ فلاخن وار خواهم یک بغل سنگ. محمدصالح رافع (از آنندراج)